" مقالات تحقیقاتی و پایان نامه | درمان هراس اجتماعی – 10 " | ... | |
“
درمان هراس اجتماعی
یکی از مشکلات عمده که تأثیر بازدارنده و مخل بر روی کارآمدی و پویایی نوجوانان و جوانان دارد از شکلگیری سالم هویت[۱۴۹] و نیز شکوفایی استعدادها و قوای فکری و عاطفی در آنان جلوگیری میکند، هراس اجتماعی یا اضطراب اجتماعی است و در سومین راهنمای آماری و تشخیصی بیماریهای روانی (فرم تجدید نظر شده) هراس اجتماعی خوانده میشود. از آنجایی که در برخی از ادبیات تحقیقی اضطراب و ترس علیرغم تفاوتی که از نظر مفهومی دارند گاهی به صورت مترادف یکدیگر به کار رفتهاند، به این دلیل که هر دو در الگوی مشابه شناختی، عاطفی، فیزیولوژیکی و رفتاری تظاهر میکند که شامل تنش حرکتی، بیشفعالی[۱۵۰]، دستگاه خودکار بدن، انتظار بیمناک بودن و گوش به زنگ بودن[۱۵۱] است (کاشانی و دیگران، ۱۹۹۰).
اضطراب اجتماعی یا هراس اجتماعی پدیدهای نسبتاً رایج در دوران اولیه جوانی است و تحقیقات انجام شده نشان داده است که نزدیک به یک درصد از افراد به شکل بیمار گونهای از آن رنج میبرند. روشهای درمانی مختلف در مورد هراس اجتماعی در کودکان و نوجوانان همان درمانهایی هستند که بر روی بزرگسالان انجام گرفته و نتایج موفقیتآمیزی داشته است. رویکردهای رفتاری که سابقه آن به سالهای ۱۹۲۴-۱۹۲۰ میرسد، با کارهایی که پاولف، واتسون که بر روی شرطیشدن[۱۵۲] انجام دادند، آغاز شد و از دهه ۱۹۵۰ با کارهای اسکینر (۱۹۵۳)، آیزنک[۱۵۳] (۱۹۶۰) ولپی (۱۹۵۸)، بندورا[۱۵۴] (۱۹۶۹) استفاده عملی از آن رایج شد (به نقل از هایمبرگ و همکاران، ۲۰۰۰).
زمینه نظری درمان مبتلا به هراس، مخصوصاً هراس اجتماعی رفتار درمانیهایی هستند که مستقیماً از یافته های روانشناختی تجربی، به خصوص کارهای ولپی (۱۹۸۵-۱۹۶۱) درباره حساسیتزدایی منظم حاصل آمده است. این درمان بر این فرضیه استوار است که اکثر رفتارهای نابهنجار همانند رفتارهای بهنجار یاد گرفته میشوند، نتیجه پذیرش این فرضیه این خواهد بود که هر چه را که فرا گرفته میشود، میتوان از یاد زدود و به جای آن واکنشهای سازگارتری نشاند و این از طریق نزدیک شدن به شیء مورد ترس به شیوه رویارویی مرحله به مرحله حاصل میشود و نه از طریق اجتناب کردن از آن، اگر تمایل به فرار کردن، کنار کشیدن و یا صرفاً اجتناب کردن از موقعیتهای هراس معکوس شود، این یادگیری برای بیمار امکان پذیر میشود که در واقع موقعیت خطرناک نیست. بنابرین در درمان خواسته میشود که بیمار به طور مکرر با اشیاء مورد ترس تماس حاصل کند و این تماس آن قدر ادامه یابد تا ترس شروع به کم شدن نماید و رویارویی دور باطلی را که نشانه ها را حفظ میکند، فرو میپاشد و یادگیری جدید را تسهیل میسازد. بیمار به واسطه روبرو شدن با اشیاء مورد ترس، چگونگی برخورد مؤثر با آن ها را از نو یاد میگیرد. بدین منظور درمان به منظور خاموشسازی[۱۵۵] یا (کاهش) اضطراب و اجتناب از طریق روبروساختن منظم بیمار با موقعیتهای ترسناک طراحی میشود، نتیجه مستقیم این کار این است که مسئله اصلی درمانگر قادر ساختن بیمار برای ورود به موقعیتهایی است که از نظر او ناخوشایند و ترسناک است.
نوع دیگر از درمانهای رفتاری پیشنهاد شده در مورد هراس اجتماعی جرئتآموزی با روش چند محتوایی است که اولین بار سالتر[۱۵۶] (۱۹۴۹) به درمان این روش پرداخت و در کتاب خود به نام “درمان از طریق بازتاب شرطی” کوشید تا بر اساس اصطلاحات پاولفی خصوصیات “شخصیت کمرو یا بازدارنده” را شرح دهد (به نقل از آمالی خامنه، ۱۳۷۳). ولپی و لازاروس[۱۵۷] (۱۹۶۰) جرئت آموزی را به همان شیوه آرمیدگی[۱۵۸] تفسیر کردند و اصل درمانی مؤثر را همان “بازداری متقابل اضطراب” دانستند. در رفتار درمانی، عدم جرئتورزی به منزله یک نقص مهارتی خاص یا بازداری رفتارهایی است که احتمالاً ناشی از تجارب یادگیری اجتماعی نادرست است (دیویسون[۱۵۹]، ۱۹۹۳). با توجه به دیدگاههای مطرح شده مسئله اصلی حاضر این خواهد بود که چگونه میتوان با بهره گرفتن از فنون رفتار درمانی به ویژه آرمیدگی عضلانی پیشرونده[۱۶۰]، حساسیتزدایی تدریجی[۱۶۱] و جرئت آموزی، بیماران مبتلا به هراس اجتماعی را درمان نموده و یا در کاهش میزان اضطراب آن ها موفق شد.
یکی از پدیدههای شایع در میان نوجوانان و جوانان ترس و اضطراب است. این مسأله در طول رشد و تکامل کودک، بهنجار تلقی میشود و در هر دوره از رشد به شکل خاصی بروز میکند. به عنوان مثال، در سالهای اولیه زندگی عکسالعمل ابتدایی نسبت به محرکها است (مثل ترس از صدای بلند) در دوران قبل از دبستان جای خود را به ترس از غریبهها، حیوانات و صدمههای بدنی میدهد، و در دوران مدرسه و دانشگاه منجر به ترسهای اجتماعی و تحصیلی میشود (هیوز، ۱۹۸۸؛ به نقل از توزندهجانی و کمال پور، ۱۳۸۴).
برخی از این ترسها و اضطرابها نیاز به مداخله درمانی دارند. موریس و کراتوچویل[۱۶۲] (۱۹۸۳) پیشنهاد کردند که زمانی باید ملاحظه صورت گیرد که: (الف) ترسها افراطی باشند، (ب) مدت زیادی به طول بینجامند، و (ج) ایجاد اشکال در زندگی برای والدین یا فرد مبتلا نمایند (به نقل از دیویدسون، ۱۹۹۳).
گرازیانو[۱۶۳] و همکاران (۱۹۷۹) معتقدند که ترسهای بالینی باید حدود دو سال طول کشیده و یا به علت شدید بودن در سبک زندگی بیمار ایجاد اشکال نمایند. بیشتر درمانگران با توجه به شدت ترس یک دوره کوتاه و سه ماهه را برای مداخله کافی میدانند. یکی از ترسهای رایج در بین نوجوانان و جوانان هراس اجتماعی (فوبیاجتماعی) است که با توجه به شدت، مدت و تکرار آن نیاز به مداخله درمانی دارد (هیوز، ۱۹۸۸).
توجه بالینی به کودک خجالتی و منزوی اجتماعی در پی تحقیقاتی پیدا شد که نشان میداد، ارتباطهای رضایتبخش با همسالان در کودک در رشد و تکامل ارتباطهای اجتماعی اواخر نوجوانی و بزرگسالی نقش اساسی و حیاتی دارد (هیوز، ۱۹۸۸؛ به نقل از توزندهجانی و کمالپور، ۱۳۷۴).
افراد مبتلا به هراس اجتماعی معمولاً مهارتهای شناختی و نیز اخلاق استنتاجی را از دست میدهند، افرادی که از نظر اجتماعی منزوی هستند تمایل شدیدی به افسرده خویی[۱۶۴] دارند و در مدرسه و مقاطع تحصیلی بالاتر عملکرد تحصیلی ضعیفی از خود نشان میدهند. اینگونه افراد معمولاً محجوب، خجالتی و کمرو که از تعامل اجتماعی پرهیز میکنند و مدام نگران هستند که مبادا از نظر دیگران احمق جلوه کنند و برداشتهای منفی نسبت به رفتار خود دارند. ترس از ارزیابی منفی دیگران نسبت به خود دارند و در ابراز وجود ناتوان هستند. در دوران تحصیل، فعالیتهای اجتماعی اندکی دارند، در حاشیه زندگی میکنند و همیشه به شکل یک فرد مطیع و پیرو عمل میکنند، محیط و تعاملهای اجتماعی را تهدیدکننده میبینند، اعتماد به نفس اندکی دارند، از وضعیت خود راضی نیستند و در عین حال نمیتوانند خود را از قید ترسها و اضطرابها برهانند و پیوسته به اجتناب خود ادامه میدهند و در نهایت به فردی منزوی، منفعل و گوشهگیر تبدیل میشوند (به نقل از کاسیوپ[۱۶۵] و همکاران، ۱۹۹۹). “
[شنبه 1401-09-19] [ 01:36:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|